|
درباره وبلاگ  به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
حرف نگفته باید بازیگر شوم آرامش را بازی کنم... باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم... باز باید مواظب اشک هایم باشم...باز همان تظاهر همیشگی: خوبم... چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 21 :: نويسنده : آدمک
جغد نزد خدا شکایت برد:انسان ها آواز مرا دوست ندارند خدا به جغد گفت :آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم هاعاشق دل بستن!دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ .تو مرغ تماشا و اندیشه ای و آنکه می بیندو می اندیشد به هیچ چیز دل نمی بندد دل بستن سخت ترین و قشنگترین کار دنیاست اما تو بخوان و همیشه بخوان: که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ... چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 21 :: نويسنده : آدمک
خدایا از این به بعدبه مخلوقاتت یک مترجم ضمیمه کن اینجا هیچ کس هیچ کس را نمیفهمد چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 11 :: نويسنده : آدمک
یادمان باشد به خاطر داشته باشیم که عمر کوتاه است رسیدن به خواسته هایمان را طولانی نکنیم راه ما هموار است آن را پیچیده نکنیم نگه داشتن دوستان خوب گران بهاست به سادگی آن ها را از دست ندهیم سخن گفتن آسان است گوش کردن و عمل کردن را تمرین کنیم زندگی آسان است آن را مشکل نکنیم طبیعت پر از لطف است نامهربانی نکنیم چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
گاهی آنقدر دلم از دنیا سیر می شود که می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم آرام و آسوده... مثل ماهی حوضمان که چند روز است روی آب دراز کشیده چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
خدایا آلودگی آدم ها از حد گذشته... نمیخوای دنیا رو برای چند روز تعطیل کنی؟!!! چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
خدا یا... آغوشت را امشب به من میدهی؟ برای گفتن چیزی ندارم اما برای شنفتن حرف های تو گوش بسیار ... می شود من بغض کنم تو بگویی :مگرخدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی... می شود من بگویم:خدایا؟! تو بگویی:جان دل می شود بیایی؟؟؟ چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
دل آدم چه زود خر میشود با یک دلخوشی با یک هستم با یک نترس با یک آغوش وچه راحت خرد میشود با یک نگاه با یک حرف نامتعارف
سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 19 :: نويسنده : آدمک
گاهی کسی را دوست داریم اما او نمیفهمد گاهی کسی مارا دوست دارد اما ما نمیفهمیم خلاصه ی مشت نفهم دور هم جمع شدیم تشکیل اجتماع داده ایم سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 19 :: نويسنده : آدمک
نیستیم! به دنیا می آییم... عکس یک نفره می گیریم! بزرگ می شویم عکس دو نفره می گیریم! پیر می شویم عکس یک نفره می گیریم! و بعد... دوباره نیستیم! سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
ای دل شدی سنگ صبوری برای همه همیشه شریک دردهایشان بودی و همنشین دل خرابشان همیشه لحظه های تنهایشان با تو تقسیم می شدو بغض های گلو گیرشان با گریه بر شانه های تو جاری می شد ولی کاش می دانستند درد تو کمتر نیست حال تو بهتر نیست... کاش می توانستی فریاد زنی که تنهایی درد دارد و چه سخت است... اما ملالی نیست شاید قسمت این بوده... درد کشیده باشی تا بفهمی حال دلی را که درد امانش را بریده و بفهمی نگفته هایی را که پشت سنگینی یک بغض پنهان مانده خدا یا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمی فهمد چرا که خود می دانی چه سخت است تنهایی سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
تنها یک نفر را می شناسم که معقول و سنجیده با من رفتار میکند او خیاط من است هر بار که مرا میبیند از نو اندازه گیری میکند.... وبا توجه به سابقه ام قضاوت نمیکند.... سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
همه ی بدی هایم را هم صاف کنم... به دلم مدیون میمانم برای تمام... دلم می خواست های بی جواب مانده ام... همه ی فعل هایم ماضی اند... ماضی خیلی خیلی بعید...!!! دلم برای یک حال ساده تنگ شده است... سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
توکجایی سهراب آب را گل کردند و چه با دل کردند خون به دل شقایق کردند گفته بودی قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب قایقت جا دارد؟ که نجاتم دهد از این گرداب! من از همهمه ی اهل زمین دلگیرم!!! سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
خسته ام مثل ایوان خانه ای متروک در امتداد خوردن هر ضربه کلنگ خسته ام مثل آخرین تقلای آهو زیر دندان یک شیر خسته ام مثل نگاه های سنگین خدا پس از هر بار تماشای من خسته ام سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
اینجا شهر مردگان است! بوی تعفن سوختن وجدان ها بسان مرده سوزی هندوها در خرخرگاه نفسم را بند آورده است... میبینم آدم نمایان لاشه های آدمیت را به بارگاه خدای دروغ که به تخت خدایی بجای خدا نشسته هست تقدیم میدارند...! سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
همیشه یک بهانه برای درد دل هست و هیچوقت دلی بی بهانه نمیتپد نمیدانم بهانه ها دلگیرند؟ یا دل ها بهانه گیر....؟ سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که در آن بادی نمیوزد سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
آرام آرامم مثل مزرعه ای که ملخ ها تمام محصولاتش را خورده اند دیگر نگران داس ها نیستم... سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
من یک عذر خواهی به خودم بدهکارم! برای اینکه احساساتی بودم!... برای اینکه یک رو بودم!... برای اینکه غرورم رو شکستم برای اینکه انسان بودم! خودم ! منو ببخش... پنج شنبه 3 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
پیش از آن که درباره زندگی گذشته و شخصیت من قضاوت کنی... خودت را جای من بگذار از مسیری که من گذشته ام عبورکن با غصه ها تردیدها ترس ها درد ها و خنده هایم زندگی کن... یادت باشد هر کسی سرگذشتی دارد!!! هر گاه به جای من زندگی کردی آنگاه میتوانی درباره من قضاوت کنی... پنج شنبه 3 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
میترسم از بعضی آدم ها
آدم هایی که امروز دوستت دارند فردا بدون هیچ توضیحی رهایت می کنند!!!
آدم هایی که امروز پای درد دلت می نشینند فردا بی رحمانه قضاوت می کنند!!!
آدم های که امروز لبخندشان را میبینی فردا خشم و قهر و نامهربانی شان را!!!
آدم هایی که امروز قدر شناس محبتت هستند فردا طلب کار محبتت!!! آدم های که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش می برند فردا سخت بر زمینت می زنند!!! پنج شنبه 3 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
کسی که تلاش میکند همه را شاد نگه دارد و همدم همگان باشد همیشه خودش تنها ترین تنهاست عجیب است ! اما حقیقت دارد... پنج شنبه 3 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
هیچ وقت نقاش خوبی نبودم و نخواهم شد امشب دلی کشیدم شبیه نیمه ی سیبی که به خاطر لرزش دستانم... در زیر آواری از رنگ ها ناپدید ماند... پنج شنبه 3 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی بایدکرد از دل پر دردگل یاس خبر هیچ نداشت باید این جور نوشت هر گلی باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجباریست! پنج شنبه 3 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
یک دقیقه سکوت! به خاطرتمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند! به خاطر امیدهای که ناامیدی مبدل شدند... به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم! به خاطرقلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتم له شد! به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند! یک دقیقه سکوت! به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند! به خاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است! به خاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید! یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!! برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد! یک دقیقه سکوت به احترام قلب های که از سنگ اند! یک دقیقه سکوت! به احترام درک نشدنمان! و یک دقیقه سکوت! برای زندگی...!!!
چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
گاه دلتنگ می شوم! دلتنگترازهمه دلتنگی ها گوشه ای می نشینم و حسرت ها را می شمارم و باختن هارا و صدای شکستن را نمی دانم من کدامین امید را نا امید کردم و کدام خواهش را را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگ شدم.....! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
ازمن مخواه کنون با یقین توبه کنم من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم؟ قفس گشودی واختیار بخشیدی همین که از قفست پر زدم زمین خوردم چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
زندگی گفت:آخر چه بود حاصل من؟ عشق پاسخ داد:تا چه بگوید دل من؟ عقل نالید:کجا حل شود مشکل من؟ مرگ خندید:در این خانه ویرانه من! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
  |
|||||||||||||||||
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
