|
درباره وبلاگ  به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
حرف نگفته
اقرار مرا بر پیشانیم حک کن تا لابلای این ثانیه های مندرس نامی از احساس نبرم من باختم به خودم....باختم به فرشته های آدم نما!باختم به شاهزاده های شهر قلب های سنگی و حال در گوشه اتاق تنهایی ام حماقت هایم را می شمارم وآرام آرام این جمله زاده می شود که: سنگ باش ....تا سنگسار نشوی!!! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
باز باران بی بهانه... کنج خلوت...کنج خانه... اشک های دانه دانه این ترانه ... آن ترانه... در سکوتی عاشقانه یک دل غمگین شبانه گم شود در این زمانه ناشیانه ....ناشیانه... بغضش اما کودکانه خسته است و صادقانه ا ز خدا یک چیز می خواهد: مرگ ... مرگی جاودانه! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
شدم فاحشه ی دست روزگار بدبختی تجاوز می کند... دنیا تجاوز می کند... عشق تجاوز می کند... بزرگان تجاوز می کنند... و من حامله ی فرزندی هستم به نام عقده؟!!! بترسید از روزی که فرزندم به دنیا بیاید! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
دلم خدا می خواهد کمی سکوت کمی آخرت دلم دل بریدن می خواهد کمی اشک کمی بهت کمی آغوش آسمانی دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست ویک خدا تا کمی قدم بزنیم...! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
می خواهم مدتی نباشم می خواهم مدتی ساکت باشم حرف نزنم بروم یک گوشه دراز بکشم چشمانم را ببندم به روی دنیا و از و آدم هایش دور شوم می خواهم سفری به رویاهایم داشته باشم مدتی آنجا بمانم تا دوباره به آرامش خیال برسم از دورویی مردم خسته شدم روحم یخ بسته... دیگربوی مرگ را احساس میکنم....! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
کافه چی قهوه ام را شیرین کن آنروز ها که تلخ میخوردم روزگارم شیرین بود!!! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
گفتش:به سلامتی پت و مت...! گفتم:حتما به خاطر خنده دار بودنشون؟ گفتش نه.........! به خاطر اینکه تا تهش با هم بودن!!! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
گاهی دلت میخواهد که کودک باشی دلت از سن و سال میگیرد کودکی باشی که به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد و آسوده اشک می ریزید بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی... چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 15 :: نويسنده : آدمک
چه رسم جالبی است محبتت را میگذارندپای احتیاجت صداقتت را میگذارندپای سادگی ات سکوتت را میگذارند پای تنهاییت و وفداری را پای بی کسیت آنقدر تکرار می کنند که تو باورت میشود که تنهایی بی کسی و محتاجی چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 15 :: نويسنده : آدمک
باور کنید من نمونه ام!
دوست ودشمن هم اقرار می کنند که من نمونه ام!
هم تایید می کنند که من نمونه ام!
اول باور نمی کردم من نمونه ام!
حالا باور دارم من نمونه ام!
لطفا قبل از ساعت هشت مرا تحویل آزمایشگاه بدهید!!! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 15 :: نويسنده : آدمک
گاهی وقت ها دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری و برایش چای بریزی گاهی وقت ها دلت میخواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام می آیی قدم بزنیم؟گاهی وقت ها دلت میخواهد یکی را ببینی
گاهی وقت ها آدم ها چه چیزهای ساده ای را ندارد...! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 15 :: نويسنده : آدمک
آن ماهی آسوده که همیشه بر سطح آّب ها میبینی مردست چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 10 :: نويسنده : آدمک
مرا این گونه نگاه نکن دل من پراز سکوت است که اگر نمایان شود عالمی را به آتش میکشد در پس پوسته ی حرف های من سکوتی پرمعنا نهفته است صدهاجلدکتاب یک دقیقه آن است ودرتاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد شرابی که از آن افشرده ام دنیایی را مست میکند ودیگری را میکشد من را رها کن! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 10 :: نويسنده : آدمک
من را زمانی خواهید شناخت که دیگر نیستم بر من ببخشایید گرچه دیر گرچه دور بر من ببخشایید! در کلبه ی تاریکی و سرشار از ناامیدی ام همچنان شمعی کوچک را روشن نگه داشتم امیدی اندک که چنان بر سنگ قبرم هم حک کنید گرچه دیر... گرچه دور... بر من ببخشایید... چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 2 :: نويسنده : آدمک
می خندم! تظاهربه شادی می کنم! حرف می زنم مثل همه... اما.... خیلی وقت است دلم می خواهد روزه سکوت بگیرم دلم می خواهد ببارم... و کسی نپرسد چرا این روزها فقط ادای زنده ها را در می آورم...! چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
زندگی به من آموخت آدم ها نه دروغ میگویند... نه زیر حرفشان می زنند... اگرچیزی می گویند... صرفا احساساتشان در همان لحظه است نباید رویش حساب کرد پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
گه گداری آرزو میکنم انسان نباشم!!! مورچه ی باشم که توان بارهای سنگین تر از خود را دارد... عقابی باشم که برا ی شکار صبر بسیار دارد... سگی باشم که حتی با نجس بودنم در وفاداری زبان زد خاص و عام باشد... کلاغی باشم باصدای دلخراش ولی از روی حقیقت آواز بخوانم... گرگی باشم که فقط از روی غریزه شکارکنم نه از روی هوا وهوس ! گه گداری آرزو میکنم انسان نباشم!!!
چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 2 :: نويسنده : آدمک
گاهی بی خیال همه ی خیال های بی خیال تو می شوم... چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 2 :: نويسنده : آدمک
خودم را دوست دارم از روزی که دریافتم جز خودم کسی را ندارم که دلداریم بدهد برایم آواز بخواند و با همه ی بدیهایم ترکم نکند از وقتی خودم را دوست دارم دیگر تنها نیستم چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 2 :: نويسنده : آدمک
ترجیح می دهم در مرگ زندگی کنم تا اینکه هر روز درزندگی بمیرم...! گریه را ترجیح می دهم...به خنده های زورکی... من همیشه طناب های آویزان از سقف را ترجیح می دهم به این زندگی لعنتی!!! چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
هیچ انتظاری از کسی ندارم این نشانه دهنده ی قدرت من نیست مسئله خستگی از اعتمادهای گذشته است...! چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای یاد یادی برای سنگ این بود زندگی سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
  |
|||||||||||||||||
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
امواج زندگی را بپذیر حتی گاهی تورا به عمق دریا میبرند